محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 17 سال و 21 روز سن داره

محمدحسین عشق جاودان

آرزویــــــم بـــــــرایت ایــــــــن است...

 به نام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست خدای عزیز و مهربانم تو را شکر می گویم به خاطر همه داشته ها و نداشته هایم . پسر گلم سلام .عمر مامان سلام یه چند ماهی می شه که برات هیچ ننوشتم .به چند دلیل امتحانای پایان ترم و مشغله کاری واقعا وحشتناک از صبح تا ... وقتی که حتی بعضی وقتا که می یومدم خونه خواب بودی و.. حالا اومدم گلم بگم که تولدت حتی نتونستم بیام  برات پیام تبریک بذارم حالا اومدم با کلی عکس و لبخند . آرزویــــــم بـــــــرایت ایــــــــن است کـــه در میـــان مردمــــی که می دونـــد بــــرای زنـــــده بــــــــودن، آرام قـــــدم بــــــرداری بــــــــرای زندگـــــــی! صبـــــور و محکـــــــم و در سکـــــــ...
14 تير 1392

بهارانه...

  هوالاول ،هوالاخر   دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند عیدت مبارک عزیز دلم . سلام به روی ماهت .الهی که صد سال زنده باشی .بهترین ها رو برات از خدا می خوام عمرم . امسال به نظر من شروعش خوب ان شاءالله تا آخرسال هم خوب باشه .خدا رو شکر همه در کنار هم خوش و خرم بودیم هرچند که من هفت روز اول شیفت بودم شبا به جمع عزیزانم می رسیدم . شما امسال ت...
16 فروردين 1392

نرم نرمک می رسد اینک بهار ...

هوالعزیز سلام عمرم نفسم .بعد از یه غیبت طولانی اومدم خلاصه .هنوز به دوست جونا هم سر نزدم .الان بهشون سلام می کم و  روی ماهشون رومی بوسم . امروز یه خبر بد مادر جون به من داد آقا دزده بدجنس اومد خونه مادرجون یه سری وسایل رو برده ... آخه دیشب هم من و هم بابایی شیفت بود مادرجون هم دندونش را کنده بود اومده پیش ما ...الهی آقا دزده خدا تو رو به راه راست هدایت کنه .از دست این شیطون ... بگذریم یه خبر خوش دارم یه سی دی از عکسای عید ٨٧ رو پیدا کردم .گم نشده بودا یادم رفته بود که کجا گذاشتم . الانم اومدم فقط عکسای اون روزای قشنگ رو بزارم عمرم .                   &...
18 اسفند 1391

روزهاي سرد و گرم زندگي ...

  هوالعزيز  امسال شب يلدا به ياد قديم سفره پهن کرديم . خونه مادر اينا بوديم .         عکاس پسرجون        اینا فال من بود  اینم فال پسری که خودش عکس گرفت   شبش موقع رفتن به خونه تو پمپ گاز                    مي خواستيم بريم خونه مژده جون اينا جلوي در مهد کودک ازت گرفتم به ياد پارسال     فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست تا ...
20 بهمن 1391

ميلاد عشق حضرت خوبي ها ...

هوالمعشوق سلام سلامي چو بوي خوش آشنايي به آن مردم ديده روشنايي     ميلاد رسول اکرم: روز هفتم فرارسيد عبدالمطلب براي عرض سپاس گذاري به درگاه خداوند گوسفندي کشت و گروهي را دعوت نمود و در ان جشن باشکوه که از عموم مردم قريش دعوت شده بود نام فرزند خود را محمد گذاشت وقتي از او سوال کردند چرا نام محمد را انتحاب کرديد در صورتي که اين نام در ميان عرب کم سابقه است ؟گفت خواستم در زمين و آسمان ستوده شده باشد . گوش کن هفت آسمان در شور و حالی دیگرند عرشیان و فرشیان نام محمّد می‌برند ولادت حضرت محمد بر شما مبارک تولد محمدحسام جون رفته بوديم کرج بعد از اونجا با عزيزجون و باباجي و و زندايي ها  و مزده جون اينا ...
10 بهمن 1391

دردتنهايي اين روزها ...

هوالعزيز امروز آخرين روز صفر شهادت امام رضا (ع) است . امروز روز شهادت امام خوبيهاست . بعضی شبا تو خونمون  بابام به مادرم می گه می خوام برم امام رضا به خدا دلم تنگ دیگه   بابام می گه امام رضا مریضا رو شفا می ده دوای درد مردمو از طرف خدا می ده   اجازه هست اين پسر قشنگي که مي بينين از چهارشنبه رفته مسافرت بدون مامان  و  بابا ... ماجرا از اين قراره که مادراينا مي خواستن برن تهران عيادت عمه حاجمار تو هم گفتي مامان تو که شيفتي بابايي که شيفت تورو خدا بزار منم برم و با اصرار زياد ما قانع شديم... چند شب پيشا حالت خيلي بد بود .م...
23 دی 1391

شهد شيرين زيارت ...

هوالعزيز سلام عزيزجان .سلام شکر زبانم .اميد من هستي  .عکس کربلائي ها ي ما .زيارتشون قبول شهد شيرين زيارت عتبات عاليات گواراي وجودشان .اولین زائران ما . باباجي و عزيزجون     عزيزجون - محمدعلي - باباجي - محمدمهدي - دايي مجتبي و زن دايي مادر جون و پدر جون من آمدم دوباره به دستم قلم دهی شاعر شوم به شعر دم محتشم دهی عطر حرم به پیرهن دفترم دهی پاداش این دلانه غبار حرم دهی ما در حریم تو همه مستیم یا حسین ما را ببخش عهد شكستیم یا حیسن «ان الحسین..»، بَه كه چراغ تو روشن است تقدیر من حبیب! دوجا جان سپردن است این سینۀ كبود نشانی به این تن است مِهر حسین مُهر م...
16 دی 1391

فقط عکس با تاخیر ...

هوالجمیل سلام گلم امروز دوباره اومدم و دیدم بهترین فرصته که برات عکسای ماهای قبل رو بزارم .ببخش عکسات آن لاین نیست . از تولد شروع کنیم .. تولدت با لجبازي سنا با شما و بي حالي شما خيلي خوب نبود .حالت بد شد .             کیک تولدت در مهد عجب روزی بود تو کوچه حالت بد شد ولی وقتی اومدی و دوستات رو دیدی از این رو به اون رو شدی  اینم چند روز بعد از تولدت ...    آخر شب تولدت در خونه   بریم مشهد که خیلی بهمون خوش می گذره .         ...
14 دی 1391

هزار و 373 سال از درس آزادگي امام حسين گذشت

بسم الله الرحمن الرحيم سلام گلم امروز که دارم برات مي نويسم مادراينا صبح امروز از کربلا اومدن .ان شائ الله قسمت همه بشه .خدا رو شکر مي گم به خاطر اينکه قدماي بهترين و عزيزترين انسان هاي روي زمين که من براشون حاضرم جونمو بدم به کربلا رسيد و اسم منو و اسم مارو تو گوش آقامون زمزمه کردن و از يا پيش عزيزترين و با کرامت ترين و شريفت ترين انسان ها پيش خدا ياد کردن .(پدر و مادر عزيزم و پدر شوهر و مادر شوهر عزيزم ) واقعا شکرت خدا که اين سفر زيارتي رو قسمتشون کردي ...زيارت قبول باشه و دست حق هميشه به همراتون ... خيلي سخت گذشت برما تا برن و بيان هزارجور دلشوره مياد سراغ دلت و سربه سر فکرت مي زاره خلاصه رفتن و  امروز با اومدنشون ما از...
14 دی 1391

ياد ايام ...

هوالمعشوق سلام  پسر قشنگم خيلي وقته بود که نتونستم برات چيزي بنويسم خيلي سرم شلوغ بود گلکم . از چند هفته اي که نتونستم بنويسم  مي گم .2 هفته پيش عزيزجون و باباجي و دايي مجتبي و زن دايي فرشته و محمد علي و محمد مهدي سفر زيارتي به کربلا و نجف و سامرا رفته بودند .کربلايي شدند.عزيزم هفته ديگه هم پدرجون و مادر جون مي رن کربلا .گل من عزيزمن ان شاء الله به سلامتي برن و برگردند .راستي ديشب شب يلدا خونه مادرجون بوديم .خوب بود .نگين اينا بودن بعد هم سنا اينا اومدن . خوب بود شما هم عکاس مجلس بودين .جای عمو محمدرضا خالی بود. فال حافظ و ... به صد یلدا الهی زنده باشی / انار وسیب وانگورخورده باشی اگریلدای دیگرمن نباشم...
6 دی 1391