ياد ايام ...
هوالمعشوق
سلام پسر قشنگم خيلي وقته بود که نتونستم برات چيزي بنويسم خيلي سرم شلوغ بود گلکم .
از چند هفته اي که نتونستم بنويسم مي گم .2 هفته پيش عزيزجون و باباجي و دايي مجتبي و زن دايي فرشته و محمد علي و محمد مهدي سفر زيارتي به کربلا و نجف و سامرا رفته بودند .کربلايي شدند.عزيزم هفته ديگه هم پدرجون و مادر جون مي رن کربلا .گل من عزيزمن ان شاء الله به سلامتي برن و برگردند .راستي ديشب شب يلدا خونه مادرجون بوديم .خوب بود .نگين اينا بودن بعد هم سنا اينا اومدن .خوب بود شما هم عکاس مجلس بودين .جای عمو محمدرضا خالی بود.
فال حافظ و ...
به صد یلدا الهی زنده باشی / انار وسیب وانگورخورده باشی
اگریلدای دیگرمن نباشم، تو باشی وتو باشی وتو باشی
راستي ديشب داشتم به تو فکر مي کردم هزار ماشاالله ماماني واسه خودت مردي شدي .قد کشيدي .فکرتم قد کشيده .دوست دارم . اميدوارم در آينده مثل دو تا دوست در کنار هم باشيم .نمي دوني چقدر واسم عزيزي مثل نفس مي موني .
گلکم مي خوام يه سري عکس از اول سال بزارم تولدت رو بعدا مي زارم اميد مامان.اين سفره هفت سين کاملا دست سازه خودم هست .عجب شبي بود برف مي باريدو پسر قشنگم کيف کرد فقط کارتون نگاه مي کردي.
روز ١٢ فروردین در حال جمع کردن سفره هفت سین
ديگه آخراي جشن
تاسوعاي امسال
بريم تابستون خونمون -البته تو حياط نيمه کاره ما يه سري بزنيم
اين گل مرداب رو مادرجون خريده بود
رسيديم به ماه مهر
يادت گفتم سفره نذري داشتيم تولد امام رضا بود
برمي گردم