محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 17 سال و 18 روز سن داره

محمدحسین عشق جاودان

ميلاد عشق...

          ای نام تو بهترین سرآغاز                بی نام تو نامه کی کنم باز چون یادم رفته بود نام زیبای خداوند متعال رو در اول مطلبت بنویسم امروز اضافه می کنم .(۲۵ /۱/۹۰) هوالحی و هوالقیوم سلام عزيز دلم                    بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو ...
25 فروردين 1390

تعطیلات ما سه نفر ...

       هوالعزيز سلام .گل پسرماماني از حال و هواي اين چند روز برات بنويسم .                                        از ششمين روز عيد من آف بود و با شما بودم .روز اول خوب بود .رفتيم بيرون هواخوري خوب بود وخوش گذشت . روز هفتم فروردين خانواده خودم رو دعوت کردم نهار خونه . بعد از اينکه شما بچه آتيش سوزوندين . البته يه يار قدر ديگه در اين امر به شما اضافه شده بود محمدحسام جو...
19 فروردين 1390

دهه ای که گذشت ...

  هواالقادر   اميدواريم عيد با بوسه هايش ، بهار با گلهايش و سال نو با اميدهايش برتو اي عزيز ترين مبارک باشد. سلام گلابـــــــــــــــي من .ســـــــــلام دهه هشتاد رفت .دهه اي که سرنوشت من در اين دهه رقم خورد . دهه اي با خاطرات تلخ و شيرين و سخت وآسون خودش ... مــــــــــــروري بر دهه هشتــــــــــــاد     رفتن به کلاس مورد علاقه ام 82   عقد آسموني من وبابايي در مهر 83     زير يک سقف بودنمون در مرداد 84  يه فرشته آس...
5 فروردين 1390

چهارمین بهار عمرم...

      هوالجميل سلام .  چهارمين بهارعمرت رو   تجربه مي کني . نوروز يعني هيچ زمستاني ماندني نيست اون شبی که سال تحویل می شد برام جالب بود وقتي از اداره برگشتم تا در رو بازکردي با ذوق و خيلي معصومانه :گفتي :مامان مامان ببين چي خريديييييييييم ؟ ماهي و سبزه .بعد رفتي سمت کمد و کوزه سفالي ها رو يکي يکي آوردي ، گفتي :مامان ازم بدير(بگير) و بزار رو سفره يه دفعه من که خسته و کوفته اومده بودم گفتم:پسرم يه ذره وايستا تا من لباسمو عوض کنم و ....                     &nbs...
2 فروردين 1390

يه دفتر تازه از زندگي

        هوالاول سلام   یا مقلب القلوب و الابصار Oh reformer of hearts and minds یا مدبر الیل و النهار Director of day and night یا محول الحول و الاحوال and transformer of conditions حول حالنا الی احسن الحال Change ours to the best in accordance with your will سال نو مبارک Happy New Year     سال 89 ساعت   2و50 دقيقه و 45ثانيه رفت و دست ما رو تو دست سال 90 گذاشت   ...   امروز دو ن...
1 فروردين 1390

می خوام باهات درد دل کنم ...

      هوالمحبوب سلام   عزيزترين کسم.سلام شيرين کسم .همه کسم . امروز هوا خيلي خوب و بهاريه .عزيز دلم جمعه که هوا خوب شده بود غروب هوا باروني شد !!!!!! ديروز دلم خيلي گرفته بود . دلم تنگه براي گريه کردن کجاست مادر کجاست گهواره من ...                         آخر راه اومدن با روزگار  گره کوریه که بخت منه که تموم اتفاقای بدش  شاهد زندگی سخت منه شاید این زخمی که از تو خوردم و از حرارت...
15 اسفند 1389

یه هفته عشق و زندگی ...

هواالقادر سلام .   امروز هوا بعد از چند هفته بارون آفتابيه . چند وقتي بود که دلمون واسه ديدن روي خورشيد خانوم و گرماي محبتش تنگ شده بود . ديروز از سرکار اومدم سرخونه ،کارگرا داشتن نماي خونه روميزدن قشنگ شده بود. مادرجون وپدرجون و عمو هم واسه خريد رفتند .اولين نهار رو توخونه خورديم با دستپخت مادرجون و غذاي دوست داشتني من قورمه سبزي جاتون خالي . بعد اومديم با بابايي خونه مادرجون بابايي ما رو رسوند و خودش رفت .شما هم الهي برات بميرم تموم کاراي عمو رو برام تکرار مي کردي به شرح زير: -    تا اومديم بالا و شما لباساتون رو درآوردين سريع رفتي ...
13 اسفند 1389

چند قدم تا بهار...

          هوالمتین سلام پسمل قشنگم . چندروزه حالت خوب نبود.چندروز پیش وقتی از خواب بیدارشدی حالت خوب نبود با هزار ترفند خلاصه خوابوندمت یه دفعه دیدم بابایی منو صدا می کنه تب و لرز کرده بودی .بردیمت بیمارستان  تا رسیدیم گلاب به روتون  خلاصه با دارو اینا تا الان بهتری خدا رو شکر . این چند روز هم میهمان داشتیم .عمو عباس و خاله سهیلا و عمو رامیار و عمو راویژ اینا خونه مادرجون اینا بودن .خوب بود وخوش گذشت .با اینکه من دوشب شیفت بودم .عمو محمدرضا سرماخورده بود و رفته بود دکتر عمورامیار براش سرم زد تو خونه تو سنا یه کمی از این ...
6 اسفند 1389