چهارمین بهار عمرم...
هوالجميل
سلام .
چهارمين بهارعمرت رو تجربه مي کني .
نوروز يعني هيچ زمستاني ماندني نيست
اون شبی که سال تحویل می شد برام جالب بود وقتي از اداره برگشتم تا در رو بازکردي با ذوق و خيلي معصومانه :گفتي :مامان مامان ببين چي خريديييييييييم ؟ ماهي و سبزه .بعد رفتي سمت کمد و کوزه سفالي ها رو يکي يکي آوردي ، گفتي :مامان ازم بدير(بگير) و بزار رو سفره يه دفعه من که خسته و کوفته اومده بودم گفتم:پسرم يه ذره وايستا تا من لباسمو عوض کنم و ....
الهي قربونت برم .فداي دل پاک و معصومت بشم .اميدوارم هميشه پاک و معصوم باشي.
کلی کار جامونده داشتم که باید تموم می کردم .
وقتي داشتم سفره هفت سين رو درست مي کردم کلي ذوق مي کردي و به من کمک مي کردي يه چند بار لباس تازه ات رو مي پوشيدي و کفش هاي خوشکلت رو .
ازم مي پرسيدي : مامان عيد بشه من مي تونم کفش قرمزم رو بپوشم ؟ اينو بپوشم اونو بپوشم و ....
ياد خودم افتادم .ياد بچگيام افتادم که موقع سال تحويل کلي ذوق داشتم لباس تازه مي پوشيدم و دلم مي خواست دقيقه و ثانيه ها تندتر و تندتر برن و برسم به سال جديد و برم عيد ديدني و اگه سال شب تحويل مي شد از شبش لباسم رو بالاي سرم مي ذاشتم تا صبح زود برم و ...
برلب جوي نشين وگذر و عمر ببين ...
عزيز دلم در سال جديد براي همه آرزو کردم که :
تنت به ناز طبيبان نياز مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامتي بزرگترين نعمت و ثروتيه که خداش به بنده هاش هديه مي ده از خدامي خوام عيدي هرسالش به تو سلامتي باشه و خوشي .
هميشه در اوج باشي