تعطیلات ما سه نفر ...
هوالعزيز
سلام .گل پسرماماني
از حال و هواي اين چند روز برات بنويسم .
از ششمين روز عيد من آف بود و با شما بودم .روز اول خوب بود .رفتيم بيرون هواخوري خوب بود وخوش گذشت .
روز هفتم فروردين خانواده خودم رو دعوت کردم نهار خونه . بعد از اينکه شما بچه آتيش سوزوندين . البته يه يار قدر ديگه در اين امر به شما اضافه شده بود محمدحسام جون .
بعد از صرف نهار راه خونه عمه ام رو پيش گرفتيم .دلم گرفت .جاي خالي فرهاد تو خونه بدجوري احساس مي شد .خدا رحمتت کنه
بعد از خونه عمه راهي خونه دايي بنده شديم (ببين چه پرکاريم ما ) جلوي خونه دايي بنده يه پارک بچه بود شما هم براي خودتوي کلي بازي کردين .
و بعد رفتيم خونه خودمون . با زن دايي سارا اينا خونه رو يکم جا به جا کرديم .
ظرفا رو جمع نکردم همونجوري گذاشتم چون مهمون داريم از اونجايي که ما کمبود کابينت داريم گفتم همونجوري بمونه .
خلاصه غروب زن دايي سارا اينا رفتن خونه مادرش اينا ما با مژده اينا برگشتيم .رفتيم خونه مادرجون و صبح منو بابايي رفيتم خريد و بعد شما رو حموم داديم .
حموم دادن شما هم کلي ماجرا داره .يه عالمه قول بهت مي دهم که برات کف درست مي کنم .تراکتورت رو هم ميارم . چند تا عروسک و ...
بگذريم غروب عمو عباس اينا اومدن با خاله سهيلا جون ،خاله روناک جون و خاله شهره جون .عمو راميار ،عموراويژ ،عموحميد و عمو مهدي .
يه چند روزي با ما بودن خوب بود و خوش گذشت فقــــــــــــــــط فقط اينکه شما مريض شدين .درست حدس زدين .سرما خوردگي
اين چهار سال عيد شما هميشه سرماخورده بودين يه مماق و يه سينه پر سرفه و يه تب طولاني وکابوس شب بيداري و لج بازي و ... دکتر رفتن و دارو خوردن ...
در اين حال و اوضاع بيرون مي رفتيم و خوب بود و شما هم دوست داشتين .همين که صبح مي شد شما بهونه مي گرفيتن که بريم بيرون غذا بخوريم خونه نه و من ...
و اما از سيزده بدرتون بگم ...
صبح با لجبازي تونستم لباس تنت کنم .همچنان حالتون بد بود . بابايي براتون شير خريدن و شما فرمودين تاتائوي ( کاکائوي ) بابايي هم رفتند براتون خريدن.
خوردن همانا و سرفه هاي پشت سرهم شما هم همانا .طوري سرفه مي کردين که انگار دارين بالا ميارين .
بگذريم سنا اينا هم تو ماشين ما بودن .سنا هم شيطوني مي کرد .
بعد از اينکه چادربرپا شد شما از فکر دريا اومدين بيرون زودي رفتين تو چادر بازي کنين ولي سناجون ميل به بازي در چادر نداشت و دوباره داد وفرياد ...
یادم رفت شما شطرنجباز خوبی هستین
عمومحمدرضا براي خونه ما هم يه جا کليدي خريد دستش درد نکنه منم براي اتاقت از اين ستاره های شب نما خريدم .
گل پسري اين روز رو هم سپري کرديم با خاطرات خودش .
و دوباره زندگي ...
چقدر خوبه که توهستی چقدر خوبه تو رودارم
چقدر خوبه که از چشمات می تونم شعر بردارم