اولین تجربه ...
هوالمعشوق سلام اميد مامان . پسمل قشنگم .عزيزدلم چهارشنبه گذشته اصلا حالم خوب نبود .فردايي هم ديدم گوش و گلوم بدجوري درد ميکنه با حوله داغ و آب نمک قرقره کردن به شب رسيدم ولي افاقه نکرد که نکرد. مثلا جمعه جشن تولد شما بود .صبح که از خواب بيدار شدم ديدم آب دهنمو نمي تونم قورت بدم حالم بدتر شد .شما هنوز خواب بودين پيش مادر گذاشتيمت رفتيم دکتر . آقاي دکتر دوتا آمپول قوي به من زد تا زنده شدم و انرژي گرفتم رفتيم کيک تولدت رو گرفتيم و وسايلامونو از خونه برداشتم و اومديم خونه مادر.آخه امسال تولدت رو خونه مادر گرفتيم به علت کمبود جا و گرمي هوا ...
نویسنده :
مامان و بابای زیبای کوچک
18:52