يه سقف زندگي (بوي تازگي)...
هوالکريم
پروردگارا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری .من چون توئی دارم و تو چون خودت نداری .امام ساجدین حضرت زین العابدین .
سلام پسرقشنگم .خونه نو مبارکت باشه عزيز دلم .الهي روزهاي خوب و خوشي رو با هم تجربه
کنيم .
دقيقا از تاريخ سوم تير اسباب کشي داشتيم اونم در هواي باروني فکرش رو بکنين .به قول دوستان اينجوري بهتر شد حداقل گرما اذيتت نمي کرد ولي بارون بود ...
اينم بگم ما يه هفته قبل تر اسباب کشي رو شروع کرده بوديم خورد خورد مي برديم اما سوم تير به قولي رسمي شد و ما باورمون شد که ديگه واقعا رفتيم سرخونمون .حس خوبيه ولي بعضي از خاطرات ته دل آدمو قلقلک مي ده ديگه .
اسباب کشي ما با صدا بارون همراه بود وسايل آشپزخونه رو زندايي ميترا زحمتش رو کشيد و يه کمي همه عمه الناز .زندايي زهرا و مژده جون هم دستشون درد نکنه خيلي زحمت کشيدن .مژده جون که اتاقت رو تميز کرده بود وقتي شما اومدين بهت گفت چشاتو ببند شما تو ذوقش زدين و گقتي:برو اونور .بعدهم گفتي چرا اتاقمو دست زدي .برو از اتاقم بيرون و ما هاج و واج ...عزيزدلم اين وسط تو اين همه ريخته و پاشا تو و سنا ديوونم کردين .اين چند وقت فقط کارم شده بود
يه روز هم مرخصي گرفتم ولي بازم يه عالمه مونده بود .کارم شده بود يه سر اداره و بعد تميزکردن و باز کردن بسته ها و کارتن ها واي عجب دردسريااااااااااااااولي خب شيرين هم بود .
اين چند مدتي که نبوديم باباجي و عزيزجون و دايي مجتبي و زن دايي فرشته و مژده جون و محمد علي جون ومحمد مهدي جون به زيارت آقا امام رضا مشرف شدن .دايي مصطفي يه نصفه روز اومد پيشمون بدون حسام جون و زن دايي سارا .عمو محمدرضا قبول شده وبايد از دوشنبه بره الهي که موفق باشه و هر چي خيره براش پيش بياد .ديگه ديگه ديگه اينکه دايي عباس و پدرجون خيلي زحمت کشيدن و تا يادم نرفته دايي مصطفي و دايي مرتضي .مادرجون هم همينطور به دل کسي برنخوره همه کمکمون کردن .الهي زير سايه الطاف خداوندي زنده باشند .
راستي دوست جوناي گلم هم بهم انرژي مي دادين و به ما سر مي زدين الهي زنده باشين .از همتون متشکرم و دوستون دارم .اگه بهتون سرنزدم واقعا خسته بودم و کاراي زيادي داشتم الانم کلي کار نيمه تمام دارم که بايد تموم کنم .خيلي عزيزين واسه من .
احساس غریبی مکن اینجا که رسیدی
این کلبه ناچیز تعلق به تو دارد
تا بعد در پناه خدا باشید.