روزهای یک ماه زیبا...
هوالجمیل
سلام قشنگم .سلام عزیزم
دیروز مهمونهای خیلی گل و عزیزی داشتیم .محمد جون هم اومده بود .خیلی خوب بود .امیدوارم بهشون خوش گذشته باشه .آش ترش خورون بود .
قلب مامان بعد رفتیم بازار .٤ دست زیردستی و یه تابه چدنی خریدیم و بعد هم خونه مادرجون اینا هم شب تولد سنا گلی بود .یه تولد کوچولو و ساده .تولدت مباک دخمل من سنا گلی
و تو سنا گلی واسه خودتون
شب هم اومدیم خونه .شما هم طبق معمول با کلی ناز و ادا و اطوار خوابیدی .
عزیزترینم روزهای آینده را برایت روشن و پر از موفقیت آرزو می کنم .
دوست دارم تا بینهایت .شنبه مادراینا می رن تهران عمو محمدرضا امتحان داره ودوباره منو فکر اینکه شما باید پیش که این هفته رو بمونی ...
دوستت دارم با من بمان
چقدر خوبه که تو هستی چقدرخوبه تورو دارم
جقد خوبه که از چشمات می توانم شعر بردارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی