28 اردیبهشت و من ...
به تماشا سوگند وبه آغاز کلام
سلام گل مامان
امروز تولد منه .خدا رو شکر می کنم به خاطر همه چیزهای خوب .همه لحظه های خوب .
دیشب خونه مادرجون اینا یه تولد کوچولو .امروز در کنار همکاران و دوستان عزیزم یه تولد کوچولو.امشب خونه عزیزجون اینا یه تولد کوچولو ولیییییییییییییی شیرین و دلچسب .
خدایا شکر که ٢٨ سال منو تنها نذاشتی و دستامو گرفتی تودستت تا باهات بیام .هر وقت بی راهه رفتم یه سنگی جلو راهم گذاشتی ،سرم به سنگ خورد و دوباره برگشتم .
خدایا این روزها حضورت رو بیشتر از همیشه احساس می کنم .حس لطیف و قشنگ حضورت در تمام ثاینه های عمر من جاری است و عطر حضورت دنیای منو پر کرده .منو ببخش اگه گاهی ،گاهی از سردلتنگی حرفی زدم ،راهی رفتم که ؟ فقط منو ببخش .الهی و ربی من لی غیرک ...
خدای من امروز داشتم به این فکر می کردم که نامه هایی که برات فرستادم رو برای پسملی بنویسم .خدای من ،خدای مهربان من ، مرا ببین به فعل حال ...
دوستای خوبم ،خاله های مهربون از محبت تک تک تون ممنونم .پسمل من خاله تا هوارتا ...روی ماهتون را می بوسم .
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است ...