محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 17 سال و 22 روز سن داره

محمدحسین عشق جاودان

ناگه پسرم گفت چه می خواهی از این در...

1391/3/15 17:49
788 بازدید
اشتراک گذاری

هوالعزيز

سلام عزيزدلم

مکه پر شور و شعف/ کعبه می گیرد شرف

قبله را قبله نما/ آمده میر نجف

 میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب،مبارک باد . . .   

  

تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی... بسیار سخت است ... پدرم مهربانم و پدرشوهر عزیزم روزت مبارک .

       www.farsnaz.com | معرفی چندین ایده متفاوت برای روز پدر

نمک بر زخم من شیرین تر از خواب سحر گردد ،جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد . .

بزرگ مرد فرداهاي من روزت مبارک .موفق باشي و سربلند قلب

 

   اين روز رو به همسر عزيزم تبريک مي گم .علي جون مي دونم که داري با سختي ها و مشکلات دست و پنجه و نرم مي کني و هزار حرف نگفته تو دلت خونه کرده و هزاران شکايت از بازي زمونه داري گاهي به زبون مي ياري گاهي غصه اش رو مي خوري گاهي بدخلق مي شي ،گاهي دلتنگ ،گاهي گاهي ...بگذريم اينو بدون که من چون کوه پشتت هستم و با تمام وجودم تلاش مي کنم و در کنارت هستم عشقم دوست دارم و بدون من خدا را  هزاران بار شکر مي کنم که تني سالم داريم همه چيز درست مي شه مطمئنم باوردارم که دست ما در  دست خداست و دست خدا بالاترين دستهاست .

روزت مبارک عشقم  

محمدحسين گلم ،عزيز دلم از اون روزي که گفتم بعدا ميام فکر حدود دو هفته اي گذشته تو اين مدت روزهاي خاصي داشتيم .

 

اول يه شب رفتيم خونه دايي محسن و زن دايي نازنين که به ما خيلي خوش گذشت و يه عالمه عکس گرفتيم بعدا مي زارم . خبر فوت پدر زن دايي زهرا رو شنيديم که خيلي متاثر شديم خدا رحمتش کنه و به زن دايي زهرا اينا هم خداوند صبر بده .بقاي عمر عزيزان باشه .

يه مسافرت دو روزه به اردبيل داشتيم خوب بود با پدرجون ومادرجون و عموجون و سنا گلي و عمه و شوهر عمه خوب بود فقط آخرش بد بود اينکه عمه اينا تو راه تصادف کردند خدا را شکر خودشون آسيبي نديدن ماشين درست مي شه .

قبل از همه اينا مادر جون رفته بود کرمانشاه و خدا روشکر شيفتهاي من طوري بود که زياد به شما سخت نگذشت .

عشقم عمرم نفسم خيلي دوست دارم .دوست دارم کنارم باش .

عکساي اين روزها بمونه بعدا برات مي زارم .

 دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در
در مُشت گرفته مُچ دست پسرم را
یا رب به چه سنگی زنم از دست غریبی
این کلّه ی پوک و سر و مغز پکرم را

هم وطنم بار غریبی به سر دوش
کوهی است که خواهد بشکاند کمرم را
من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنین بال و پرم را
رفتم که به کوی پدر و مسکن مألوف
تسکین دهم آلام دل جان بسرم را
گفتم به سرِ راهِ همان خانه و مکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را
گر خود نتوانست زدودن غمم از دل
زان منظره باری بنوازد نظرم را
کانون پدر جویم و گهواره ی مادر
کانِ گهرم یابم و مهد هنرم را
تا قصّه ی رویین تنی و تیر پرانی است
از قلعه ی سیمرغ ستانم سپرم را
با یاد طفولیّت و نشخوار جوانی
می رفتم و مشغول جویدن جگرم را
پیچیدم از آن کوچه ی مأنوس که در کام
باز آورد آن لذّت شیر و شکرم را
افسوس که کانون پدر نیز فرو کُشت
از آتش دل باقی برق و شررم را
چون بقعه ی اموات فضائی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را
درها همه بسته است و به رُخ گرد نشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را
در گرد و غبار سر آن کوی نخواندم
جز سرزنش عمر هبا و هدرم را
مَهدی که نه پاس پدرم داشته زین پیش
کی پاسِ مرا دارد و زین پس پسرم را
ای داد که از آن همه یار و سر و همسر
یک در نگشاید که بپرسد خبرم را
یک بچّه ی همسایه ندیدم به سر کوی
تا شرح دهم قصّه ی سیر و سفرم را
اشکم به رخ از دیده روان بود ولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را
می خواستم این شِیب و شبابم بستانند
طفلیم دهند و سر پُر شور و شرم را
چشم خردم را ببرند و به من آرند
چشم صِغرم را و نقوش و صُوَرم را
کم کم همه را در نظر آوردم و ناگاه
ارواح گرفتند همه دور و برم را
گویی پی دیدار عزیزان بگشودند
هم چشم دل کورم و هم گوش کرم را
یکجا همه ی گمشدگان یافته بودم
از جمله (حبیب) و رفقای دگرم را
این خنده ی وصلش به لب، آن گریه ی هجران
این یک سفرم پرسد و آن یک حضرم را
این ورد شبم خواهد و نالیدن شبگیر
وآن زمزمه ی صبح و دعای سحرم را
تا خود به تقلّا به در خانه کشاندم
بستند به صد دایره راه گذرم را
یکباره قرار از کف من رفت و نهادم
بر سینه ی دیوار، درِ خانه سرم را
صوت پدرم بود که می گفت چه کردی؟
در غیبت من عائله ی دربدرم را
حرفم به زبان بود ولی سکسکه نگذاشت
تا باز دهم شرح قضا و قدرم را
فی الجمله شدم ملتمس از در به دعائی
کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را
اشکم به طواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آن همه زنگ و کدرم را
ناگه پسرم گفت چه می خواهی از این در
گفتم پسرم بوی صفای پدرم را

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان گیسو جون
16 خرداد 91 0:01
از طرف من به همسر محترمت و همچنین پسمل نازت که برای خودش مردی شده ماشاا... تبریک بگو

سلام ممنونم گلم زنده باشي عزيزم روي ماهتون رو مي بوسم


سودابه
29 خرداد 91 21:27
سلام . امیدوارم همیشه در کنار هم شاد و خوشبخت باشید . بهترین روزهای خدا رو براتون آرزو میکنم .


سلام گلم .من برات بهترينها را آرزو دارم عزيزم
مامانی کسرا
30 خرداد 91 14:23
روز مرد بر این بزرگ مرد کوچک مبارک

سلام عزيزم ممنونم بوووووووووس
سودابه
12 تیر 91 11:02
سلام . امیدوارم سلامت باشید . دلمون براتون تنگ شده بود گفتیم یه سری بزنیم و یادتون کنیم . امیدوارم خوش و سلامت باشید.

سلام عزيزم ممنونم از محبتت