محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 17 سال و 26 روز سن داره

محمدحسین عشق جاودان

من عاشق پدر و مادرم هستم...

1390/10/25 18:18
462 بازدید
اشتراک گذاری
من عاشق پدر و مادرم هستم

 این ایمیل رو یکی از دوستانم برام فرستاد وقتی خوندم دلم گرفت .این دلتنگی به خاطر واقعیت های تلخه زندگیه و می تونه یه تلنگری باشه ...

عزیز دلم پسر قشنگم امیدوارم همیشه قدردان باشی قدردان همه کسانی که به تو مهر ورزیدن و دستانت را در دست گرفتند .باتو خندیدند و گریستند .با تو دیدن و بات ونفس کشیدن و...

من عاشق پدر و مادرم هستم

  آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.

 وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن. وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!... به سلامتي همه مادراي دنيا...

پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !

شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ... خورشيد هر روز ديرتر از پدرم بيدار مي شود اما زودتر از او به خانه بر مي گردد !

به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!

بوي زندگي...

سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛

به سلامتيه اون پسري که... .. 10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت... 

 20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت.... ... ... ... ... ..

30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!

باباش گفت چرا گريه ميکني..؟ ..

گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...! 

 هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود… ولي پدر ... ... ... ... ... يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد … بياييد قدردان باشيم ...

به سلامتي پدر و مادرها (( قند )) خون مادر بالاست . دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛ اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛ دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد! حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد! دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش . دست پر مهر مادر تنها دستي ست، که اگر کوتاه از دنيا هم باشد، از تمام دستها بلند تر است...

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!! پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟ پسر ميگه : من..!! ... ... ... پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!! پسر ميگه : بازم من شيرم...

پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟ پسر ميگه : بابا تو شيري...!!

پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟ پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...

به سلامتي همه پدراي مهربون ...

به سلامتي هرچي پدره مادر تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد حتي اگر نگويد...??? سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه اما غصه شو ...!

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود! مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن.... پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"... تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...! آدم پير مي شود وقتي مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــدا ميزند اما جوابي نميشنود......... ممماااااااااااادددددددررررررر..............

تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"

تو 15 سالگي : " ولم کنين "

تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم" ... ... ...

تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"

تو 30 سالگي : " حق با شما بود"

 تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "

 تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"

تو هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!

بيايید ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...

از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ... بهشت از آن مادران است در حالي که به جز پرستاري و نگهداري از فرزندان ، هيچ حق ديگري نسبت به آتها ندارند و براي بيشتر چيزها اجازه ي بابا لازم است !!!!! وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه... و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري اگر 4 تکه نان خيلي خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشيد کسي که اصلا از مزه آن نان خوشش نمي آيد (( مادر )) است

تو را دوست دارم اي مهربان ...

دلم گرفت همين و بس ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سودابه
1 بهمن 90 22:57
خدا نکنه چرا دل تنگی ؟ اما حرفات همه زیبا و شنیدنی بود . خدا همه پدر و مادرا رو برای فرزندانشون و فرزندان رو برای والدینشون حفظ کنه .

سلام ممنونم عزيزم .الهي خدا عزيزاي همه رو حفظ کنه .
مامان ماهان
4 بهمن 90 16:16
خیلی زیبا بود عزیزم


سلام خاله جون.بوس