یه هفته با هم ...
سلام گلم .عزیز دلم .
این هفته ای که گذشت خاطرات خوب و قشنگی داشتیم.فقط ...
هفته پیش به مادرجون زنگ زدن و خبر فوت دایی مادری بهش دادند و مادرجون عازم کرمانشاه به مقصر قصرشیرین شد .خدا رحمت کند .من دایی رو خیلی دوست داشتم انسان شریف و مهربانی بود .
اولین تجربه .اولین اردو
گلم اولین تجربه اردو رو داشتی .خیلی خوش گذشت .طبیعت زیبا .بهشت خدا .لمس مه .نفس کشیدن در ابر .نزدیک به تمام حیات .نمی دونم یه احساس زیبا و قدم در بهشت ...پسر خوبی بودی خاله برات جایزه گرفته بود .
بعد از اردو ما یعنی من و تو با هم سرما خوردیم سخت گذشت .یه روز خونه عزیزجون ،یه روز خونه مژده اینا ،یه روز خونه مادرجون با عمه الناز و .... بالاخره این یه هفته گذشت و امروز مادرجون با پدرجون وعمو به امید خدا بر می گردن خدا پشت و پناهشون ...
تو این هفته زن دایی میترا برات پرده اتاق گرفت ولی گلم خرس پوه نداشت برات زنبور هاج نیک و نیکو خرید دستش درد نکنه .
قلب مامان امید من ،این هفته به زنم به تخته پسر خوبی بودی .دوست دارم یه عالمه