مــــرا هــزار امــیــد اســت و هــر هــزار تــویــی ...
به نام خداوند رحمان و رحیم
سلام به روی ماهت مامانی .عزیز دلم .عیدت مبارک باشه .دیروز که عید سعید فطر بود همش
می گفتی مامان مثل عید نوروزه .... می گفتم نه ولی بهترین عید ما مسلماناست...
مــــرا هــزار امــیــد اســت و هــر هــزار تــویــی ...خــــــــــــــــــــــــــدا
دیروز یه تور سه نفره راه انداخیم و زدیم به دل طبیعت /جنگل و رودخونه و ... خیلی خوش بود .عمرم دیروز اولین دندون شیری شما افتاد البته نیفتاد پدرجون برات کشید بدجوری لق شده بود .مبارک باشه .
گلم گردش دیروز به مناسبت نهمین سال پیوند عشق من و بابایی و عید سعید فطر بود به همین منظور زدیم بیرون خوش گذشت / چسبید به قول احسان گوشت بشه به تنمون ...
امروز می خوام فقط عکس بذارم از اردیبهشت که عمومحمدرضا اومده بود تا دیروز
در حال بازی با دایی بابایی /دایی باقر
تماشاچیان این مسابقه
صبح که دایی اینا- مادر و زن دایی ایناداشتن می رفتن از خواب بیدار شدی /منم باید می رفتم اداره .فدای تو بشم
چهار تا گربه که تو پشت بوم ما به دنیا اومده بودن
بعد از امتحانا رفته بودیم خونه اهورا جون
با پدراینا رفته بودیم نوشهر دیدن عمو /جای بابایی خالی بود .
یه عالمه درنوشابه های رنگی رو جمع می کردین ...
تولدت مبارک طاهاجون .عزیز عمه عمرت پربرکت// اول ماه مبارک رمضان-8تیر93
15 رمضان / یکشنبه 22 تیر امسال هم مثل پارسال تونستیم نذرمون رو ادا کنیم .میلادت مبارک ای امام کرامت و مهربانی .
در جود و کرم دست خدا هست حسن(ع)
دست همه را وقت عطا بست حسن (ع)
نومید نگرد کسی از درگه او
زیرا که کریم اهل بیت است حسن(ع)
قربون مهمون خوشکل خودم می رما قربون قدمت عمه جونی
دوشب افطاری خونهزن دایی نازنین پیش اهورا جون بودیم .یه روز رفتیم عیادت زن دایی طاهره بعد از اونور رفتیم خونشون یه شب هم تو حرم آقا سید جلال الدین اشرف افطار کردیم .
آخرشب بعد از کلی شیطونی....
عکسای دیروز خوش گذشت حساااااااااااااااااااااابی
داشتی تو رودخونه واسه خودت بازی می کردی دمپایی تو رو آب برد ناراحتی ...
خدایا
به عزتت پناه آورده ام؛
دستِ دلــم را بگیر...
خدایا شکرت به خاطر همه نعمت هایی که به من هدیه کردی .لبخندها ،اشک ها ...
دوست دارم خدا هرچند با لغزشام تو زندگی ناراحتت کردم ازت می خوام پاکم کنی بعد خاک .
بدجوری به خودت احتیاج دارم ، زمونه بد زمونه ای شده می خوام زندگیم رنگ خدایی به خودش بگیره و اسیر نشیم .اسیر این رنگ ها و صداها که همه تهشون تو خالی و هیچ و پوچ ...می خوام ته زندگیم دستات تو دستام باشه و خودم رو تو آینه نگاه تو یه رنگ و پاک ببینم . این زمونه چین و چروک همه دلمشغولی ها رو روی صورت گذشته هامون جا می زاره ، دیروز و امروز و فردایی که خودت همیشه باهامون هستی نمی خوام نگاتو ،لبخندتو ازم بگیری عاشقتم هرچند رسم عاشقی از یادم رفته مثه کوه پشت و پناه من باش ...
دستای مهربونت رو می بومی و سر برسجده مقدست می گذارم و از خودت بی واسطه طلب بخشش می کنم کمکم کن آنی باشم که خودت می خوای ...
هوا چقدر خوب و دونفره ست !من هستم و خدا . . .