دیروز های گرم و تابستونی ما ...

به نام حضرت دوست

سلام و صد سال به روی ماهت پسر قشنگم .

• خیلی وقته برات ننوشتم .روزهای خوب و بدی که با هم گذروندیم . از مسافرت رفتن . مدرسه رفتنت کلاس اولی نفس مامان و...
• قشنگ من ، امروز که دارم برات می نویسم خیلی دلم گرفته . باباجی عزیز بیمارستان خوابیده و به گفته دکترا سکته کرده . باورم نمی شه بابای گلم امیدوارم حالت به زودی زود خوب بشه و هر چه زودتر سرپا بشی عزیز دلم .
• یا من اسمه دوا و ذکره شفا خدای مهربون من کمک کن به بابای مهربونم آرامش و سلامتی بده .آمین یا رب العالمین ...
• چشمامو می بندم ،خودمو تو هوای بچگی هام رها می کنم ...چقدر زود گذشت .بابای عزیزم هیچ وقت نمی تونم زحمتی که برای ما کشیدی رو فراموش کنم .هیچ وقت اون غرور و مهربونیتو هیچ وقت ...دلم تنگه برای گریه کردن /کجاست مادر کجاست گهواره من ...
  مامانی شما امسال کلاس اول رفتی گلم .دانشمند کوچوی من .امیدوارم به مدارج عالی برسی به امید خداوند بزرگ .آمین
• اول می خوام از عکسای اول تابستون روع کنم تا برسم امروز ...
• شبی که قرار بود با دایی عباس اینا بریم قم و بعد کرج خونه دایی مصطفی اینا
•  

 صبح روزی که راه افتادیم به سمت قم پمپ گاز

منجیل صبحونه خوردیم

شب جمکران خیلی خوب بود . آقای مهربون منو ببخش اگه دلت رو شکستم .کمکم کن تا منم بتونم در راه خودت قدم بردارم دوستون دارم ای بهترین بندگان ...

شب تو جمکران یه مهد درست کرده بودن برای مادرا تو بچه هاشون اونجا بمونن و مامانا بتونن به نماز و دعاشون مشغول باشن و از راز و نیاز با خدا لذت ببرن شما رو رهم بردم اونجا بهت خیلی خوش گذشته بود خدا روشکر ...